زشت روی. (ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگل. بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف). زشت صورت. بدقیافه: شخصی نه چنان کریه منظر کز زشتی او خبر توان داد. سعدی. ده بیست نفر از جرگۀ ازرق چشم کریه منظر را فرستاد. (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کریه روی شود
زشت روی. (ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگِل. بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف). زشت صورت. بدقیافه: شخصی نه چنان کریه منظر کز زشتی او خبر توان داد. سعدی. ده بیست نفر از جرگۀ ازرق چشم کریه منظر را فرستاد. (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کریه روی شود